![رویکرد انسان گرایی در روان شناسی و آشنایی با اصول بنیادی آن](https://honarehzendegi.com/resources/files/1400/8/رویکرد-انسان-گرایی-در-روان-شناسی/1-2.jpg)
- نویسنده : دکتر فرزاد طباطبایی
رویکرد انسان گرایی در روان شناسی دیدگاهی است که بر نگاه کل نگرانه بر فرد تأکید دارد و بر مفاهیمی مانند اراده آزاد، خودکارآمدی و خودشکوفایی تأکید می کند. روانشناسی انسانگرا بهجای تمرکز بر ناکارآمدی، تلاش میکند تا به افراد کمک کند پتانسیل های خود را برآورده کنند و آرامش و آسایش فردی را به حداکثر برسانند. این حوزه از روانشناسی در طول دهه ۱۹۵۰ به عنوان واکنشی به روانکاوی و رفتارگرایی که در نیمه اول قرن بر روانشناسی غالب شده بود، ظهور کرد.
روانشناسی انسانگرا همچنین رویکرد روانپویشی را نیز رد کرد، زیرا این رویکرد را نیز جبرگرا یافته بود؛ چراکه با تکیه بر نیروهای ناخودآگاه غیرمنطقی و غریزی که تفکر و رفتار انسان را تعیین میکنند فعالیت می کند. روانشناسی انسان گرا در طول دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ نفوذ خود را با تعریف مفاهیمی که در ادامه ذکر شده است گسترش داد.
روانشناسان انسان گرا بر این باورند که رفتارگرایان بیش از حد به مطالعه و تجزیه و تحلیل علمی اعمال افراد به عنوان ارگانیسم (با نادیده گرفتن جنبه های اساسی افراد به عنوان افراد احساسی و متفکر) توجه دارند و تلاش بیش از حدی در تحقیقات آزمایشگاهی برای کمی کردن رفتار انسان صرف می شود و رفتار انسان را به عناصر آن تقلیل می دهد. انسانگرایان همچنین با جهتگیری جبرگرایانه روانکاوی مشکل دارند که فرض میکند تجربیات و انگیزههای اولیه فرد، رفتار او را تعیین میکند. اومانیسم به رشد کامل فرد در زمینه هایی مانند عشق، رضایت شخصی، حفظ عزت نفس و خودمختاری توجه دارد.
حالت مجرد، فردی است که زندگی در درون خود را انتخاب می کند، فرد تنها.
حالت دوگانه زمانی اتفاق می افتد که دو نفر در احساس نسبت به یکدیگر متحد شوند. بنابراین «تو» و «من» به «ما» تبدیل میشوند. حالت جمع زمانی رخ می دهد که یک فرد با دیگران تعامل داشته باشد. در نهایت، حالت ناشناس زمانی اتفاق میافتد که فردی خود را در میان جمعیت گم میکند یا احساسات خود را از دیگران جدا میکند.
تحقیقات کیفی برای مطالعات در سطح فردی و برای یافتن عمیق روشهایی که افراد در آن فکر میکنند یا احساس میکنند(مثلاً مطالعات موردی) مفید است. از دیدگاه انسانگرایانه، در روان شناسی راه درست برای درک واقعی دیگران این است که بنشینید و با آن ها صحبت کنید. تجربیات آن ها را به اشتراک بگذارید و احساسات آن ها را شفاف و صادقانه بررسی کنید.
دلیل احتمالی این فقدان تأثیر بر روانشناسی دانشگاهی، شاید در این واقعیت نهفته است که انسان گرایی عمداً رویکردی غیر علمی برای مطالعه انسان ها اتخاذ می کند. روانشناسان انسانگرا رویکرد علمی دقیق به روانشناسی را رد می کردند، زیرا آن را روشی غیرانسانی می پنداشتند و نمیتوانستند غنای تجربه آگاهانه را به دست آورند.
رویکرد انسان گرایی در روان شناسی
انسان گرایی یا اومانیسم اصطلاحاتی است که در روانشناسی و مرتبط با رویکردی که کل فرد و منحصر به فرد بودن هر فرد را مطالعه می کند به کار می رود. اساساً این اصطلاحات به همان رویکرد انسان گرایانه در روانشناسی اشاره دارند. روانشناسی انسان گرایانه دیدگاهی است که بر نگاه کردن به کل فرد و منحصر به فرد بودن هر فرد تأکید دارد. روانشناسی انسانگرا با این مفروضات وجودی آغاز میشود که افراد دارای اراده آزاد هستند و برای دستیابی به پتانسیل و خودشکوفایی انگیزه دارند.1-تقابل با رویکرد رفتار گرایانه
رویکرد انسانگرایانه در روانشناسی بهعنوان شورشی علیه آنچه برخی روانشناسان، محدودیتهای روانشناسی رفتارگرا و روانپویشی میدانستند، رواج یافت. بنابراین رویکرد انسان گرایانه اغلب در روانشناسی پس از روانکاوی و رفتارگرایی «نیروی سوم» نامیده می شود. اومانیسم مفروضات دیدگاه رفتارگرایانه را رد کرد که به عنوان جبرگرا، متمرکز بر تقویت رفتار محرک-پاسخ و به شدت وابسته به تحقیقات بر روی حیوانات است.روانشناسی انسانگرا همچنین رویکرد روانپویشی را نیز رد کرد، زیرا این رویکرد را نیز جبرگرا یافته بود؛ چراکه با تکیه بر نیروهای ناخودآگاه غیرمنطقی و غریزی که تفکر و رفتار انسان را تعیین میکنند فعالیت می کند. روانشناسی انسان گرا در طول دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ نفوذ خود را با تعریف مفاهیمی که در ادامه ذکر شده است گسترش داد.
- اول: مجموعه جدیدی از ارزش ها را برای نزدیک شدن به درک ماهیت انسان و شرایط انسانی ارائه می دهد.
- دوم: افق گسترده ای از روش های تحقیق در مطالعه رفتار انسان را ارائه می دهد.
- سوم: طیف وسیع تری از روش های مؤثرتر را در عمل حرفه ای روان درمانی ارائه می دهد.
![رویکرد انسان گرایی در روان شناسی](https://honarehzendegi.com/resources/files/1400/8/رویکرد-انسان-گرایی-در-روان-شناسی/2-2.jpg)
روانشناسی انسان گرا
روانشناسی انسانگرا، جنبشی در روانشناسی است که از باور به اینکه انسانها بهعنوان افراد، موجوداتی منحصربه فرد هستند و باید توسط روانشناسان و روانپزشکان بهعنوان یک انسان با تمام مقتضیات انسانی شناخته و با آن ها رفتار شود حمایت می کند. این جنبش در تقابل با دو گرایش اصلی قرن بیستم در روانشناسی، رفتارگرایی و روانکاوی رشد کرد. اصول انسانگرایانه در طول جنبش«پتانسیل انسانی» که در دهه ۱۹۶۰ در ایالات متحده رایج شده بود، به کار گرفته شد.روانشناسان انسان گرا بر این باورند که رفتارگرایان بیش از حد به مطالعه و تجزیه و تحلیل علمی اعمال افراد به عنوان ارگانیسم (با نادیده گرفتن جنبه های اساسی افراد به عنوان افراد احساسی و متفکر) توجه دارند و تلاش بیش از حدی در تحقیقات آزمایشگاهی برای کمی کردن رفتار انسان صرف می شود و رفتار انسان را به عناصر آن تقلیل می دهد. انسانگرایان همچنین با جهتگیری جبرگرایانه روانکاوی مشکل دارند که فرض میکند تجربیات و انگیزههای اولیه فرد، رفتار او را تعیین میکند. اومانیسم به رشد کامل فرد در زمینه هایی مانند عشق، رضایت شخصی، حفظ عزت نفس و خودمختاری توجه دارد.
مروری بر رویکرد انسان گرایی در روان شناسی
آبراهام مزلو، روانشناس آمریکایی، که یکی از معماران برجسته روانشناسی انسانگرا به حساب میآید. سلسله مراتبی از نیازها یا انگیزهها را به ترتیب کاهش اولویت یا قدرت اما با پیچیدگی فزاینده پیشنهاد کرد که شامل نیازهای بنیادین می شد. از جمله نیازهای فیزیولوژیکی، ایمنی، احساس تعلق و عشق ورزی، عزت نفس و خودشکوفایی. از دیدگاه مزلو، تنها زمانی که نیازهای اولیه انسان برآورده شوند، فرد می تواند به سطوح بالاتر در سلسله مراتب هرم نیازهای مازلو پیشرفت کند. افرادی که به خودشکوفایی می رسند، پتانسیل خود را کاملاً درک کرده اند.1-رویکرد انسان گرایی در روان شناسی | مفهوم خود
مفهوم خود، یک نقطه کانونی برای اکثر روانشناسان انسان گرا است. در نظریه «ساخت شخصی» جرج کلی، روانشناس آمریکایی و نظریه «خود محوری» روان درمانگر آمریکایی کارل راجرز، گفته می شود افراد، جهان را بر اساس تجربیات خود درک می کنند. این ادراک بر شخصیت تأثیر می گذارد و آن ها را به سمتی سوق می دهد که رفتار خود را در جهت ارضای نیازهای کلی، هدایت کنند. راجرز تاکید کرد در رشد شخصیت، فرد برای «خودشکوفایی (برای خود شدن)، پایداری خود(برای حفظ و ادامه دادن به خود) و ارتقای خود(برای فراتر رفتن از وضعیت موجود) تلاش میکند.2-تاثیر بر شکل گیری دیدگاه وجودی
به دنبال نوشتههای ژان پل سارتر و دیگر فیلسوفان اگزیستانسیال، بسیاری از روانشناسان انسانگرا دیدگاه وجودی را درباره اهمیت وجود و معنای زندگی اتخاذ کردند. شیوههای مختلف بودن در جهان، توسط روانپزشک سوئیسی و رهبر اولیه روانشناسی وجودی، لودویگ بینسوانگر، توصیف شد. به عقیده بینسوانگر، چند حالت برای فرد شناسایی می شود.حالت مجرد، فردی است که زندگی در درون خود را انتخاب می کند، فرد تنها.
حالت دوگانه زمانی اتفاق می افتد که دو نفر در احساس نسبت به یکدیگر متحد شوند. بنابراین «تو» و «من» به «ما» تبدیل میشوند. حالت جمع زمانی رخ می دهد که یک فرد با دیگران تعامل داشته باشد. در نهایت، حالت ناشناس زمانی اتفاق میافتد که فردی خود را در میان جمعیت گم میکند یا احساسات خود را از دیگران جدا میکند.
3-رویکرد انسان گرایی در روان شناسی | گشتالت درمانی
گشتالت درمانی، رویکرد انسان گرایانه دیگری است که بر دیدگاه مثبت نسبت به انسان ها و پتانسیل آن ها برای دستیابی به شادی واقعی تاکید کرده است. یکی دیگر از روشهای درمانی تأثیرگذار جنبش بالقوه انسانی، تکنیکی است که به عنوان تحلیل تراکنشی شناخته میشود که توسط اریک برن توسعه یافته است. هدف این رویکرد ایجاد یک حالت بلوغ قوی با یادگیری شناخت جنبه های «کودکی» و «والد» شخصیت در خود و دیگران است.اصول بنیادی رویکرد انسان گرایی در روان شناسی
روانشناسی انسانگرا با این فرض وجودی آغاز میشود که افراد دارای اراده آزاد هستند. اختیار شخصی اصطلاحی انسان گرایانه برای اعمال اراده آزاد است. اختیار شخصی به انتخاب هایی که فرد در زندگی انجام می دهند، مسیرهایی که طی می کند و پیامدهای آن ها اشاره دارد.1-رویکرد انسان گرایی در روان شناسی | نیکی ذاتی
رویکرد انسان گرایانه بر ارزش شخصی فرد، محوریت ارزش های انسانی و ماهیت خلاق و فعال انسان ها تأکید می کند. این رویکرد نگاهی خوش بینانه به انسان دارد و بر ظرفیت انسانی نجیب برای غلبه بر سختی، درد و ناامیدی تمرکز دارد.2-انگیزه درونی فرد برای خودشکوفایی
خودشکوفایی به رشد روانی، رضایت و رضایت از زندگی مربوط می شود. هم راجرز و هم مزلو، رشد شخصی و رضایت در زندگی را انگیزه اساسی انسان می دانستند. این بدان معناست که هر فرد به طرق مختلف به دنبال رشد روانی و ارتقاء سلامت روان مستمر خود است. با این حال، راجرز و مزلو هر دو روش های مختلفی را برای چگونگی دستیابی به خودشکوفایی توصیف می کنند.3-اهمیت و الویت تجربیات ذهنی و آگاهانه فرد
روانشناسان انسان گرا استدلال می کنند که واقعیت عینی، اهمیت کمتری از ادراک و درک ذهنی یک فرد از جهان دارد. گاهی رویکرد انسان گرایانه را پدیدارشناسانه می نامند. این بدان معناست که شخصیت از دیدگاه تجربه ذهنی فرد مورد مطالعه قرار می گیرد. از نظر راجرز تمرکز روانشناسی، رفتار (اسکینر)، ناخودآگاه (فروید)، تفکر (ونت) یا مغز انسان نیست، بلکه نحوه درک و تفسیر افراد از رویدادها است. بنابراین راجرز تاثیر با اهمیتی دارد زیرا او روانشناسی را به سمت مطالعه خود، به عنوان یک عنصر مستقل، هدایت کرد.4-رد روش شناسی علمی
راجرز و مزلو ارزش کمی برای روانشناسی علمی قائل بودند، به ویژه برای استفاده از آزمایشگاه روانشناسی برای بررسی رفتار انسان و حیوان. اومانیسم روششناسی علمی مانند آزمایشها را رد میکند و معمولاً از روشهای تحقیق کیفی استفاده میکند. برای مثال، حسابهای روزانه، پرسشنامههای باز، مصاحبههای بدون ساختار و مشاهدات بدون ساختار.تحقیقات کیفی برای مطالعات در سطح فردی و برای یافتن عمیق روشهایی که افراد در آن فکر میکنند یا احساس میکنند(مثلاً مطالعات موردی) مفید است. از دیدگاه انسانگرایانه، در روان شناسی راه درست برای درک واقعی دیگران این است که بنشینید و با آن ها صحبت کنید. تجربیات آن ها را به اشتراک بگذارید و احساسات آن ها را شفاف و صادقانه بررسی کنید.
5-رد روانشناسی تطبیقی (مطالعه حیوانات با هدف بررسی انسان)
رویکرد انسانگرایانه، روانشناسی تطبیقی را رد کرد زیرا معتقد بود چیزی در مورد ویژگی های منحصر به فرد انسان به دست نمی دهد. اومانیسم انسان را اساساً متفاوت از سایر حیوانات می داند، عمدتاً به این دلیل که انسان ها موجوداتی آگاه هستند که قادر به تفکر، تعقل و زبان آموزی هستند. برای روانشناسان انسان گرا، تحقیقات روی حیوانات، مانند موش، کبوتر، یا میمون ارزش علمی زیادی نداشت.![رویکرد انسان گرایی در روان شناسی](https://honarehzendegi.com/resources/files/1400/8/رویکرد-انسان-گرایی-در-روان-شناسی/3.jpg)
نقد و ارزیابی رویکرد انسان گرایی در روانشناسی
درمان مراجع محوری آن، به طور گسترده در سلامت، مددکاری اجتماعی و روانشناسی صنعتی استفاده می شود. این درمان به بسیاری از افراد کمک کرده است تا بر مشکلاتی که در زندگی با آن مواجه هستند غلبه کنند و همین امر سهم قابل توجهی در بهبود کیفیت زندگی افراد دارد. اما بطور کلی رویکرد انسانگرایانه در حوزههای نسبتاً کمی از روانشناسی در مقایسه با سایر رویکردها به کار گرفته شده است. بنابراین سهم آن به حوزههایی مانند درمان، نابهنجاری، انگیزش و شخصیت محدود میشود.دلیل احتمالی این فقدان تأثیر بر روانشناسی دانشگاهی، شاید در این واقعیت نهفته است که انسان گرایی عمداً رویکردی غیر علمی برای مطالعه انسان ها اتخاذ می کند. روانشناسان انسانگرا رویکرد علمی دقیق به روانشناسی را رد می کردند، زیرا آن را روشی غیرانسانی می پنداشتند و نمیتوانستند غنای تجربه آگاهانه را به دست آورند.
1-محدودیت ها
- بیولوژی را نادیده می گیرد (به عنوان مثال، هورمون ها)
- استفاده از مفاهیم غیرعلمی- ذهنی که آزمایش آن ها دشوار است.
- تقابل با رفتارگرایی در حالی که رفتار انسان و حیوان از جهاتی قابل مقایسه است.
- قوم گرایی(تعصب به فرهنگ غربی)
- اعتقاد آن ها به اراده آزاد در تقابل با قوانین قطعی علم است.
2-بی توجهی به شواهد تجربی
همانطور که از رویکردی که "ضد علمی" است انتظار می رود، روانشناسی انسان گرا در توجه به شواهد تجربی کوتاهی کرده است. این رویکرد شامل مفاهیم غیرقابل آزمون، مانند «خودشکوفایی» و «ثبات» است. با این حال، راجرز تلاش کرد تا با توسعه Q-sort - معیاری عینی برای پیشرفت در درمان، دقت بیشتری را وارد کار خود کند. از بسیاری جهات، رد روانشناسی علمی در دهههای ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰، واکنشی متقابل به تسلط رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی آمریکای شمالی بود. برای مثال، اعتقاد آن ها به اختیار و اراده، در تضاد مستقیم با قوانین قطعی علم است.3-تعصب های قومگرایانه
محدودیت دیگر رویکرد انسان گرایانه این است که قوم گرایانه است. بسیاری از ایده هایی که در روانشناسی انسان گرایانه نقش اساسی دارند مانند آزادی فردی، خودمختاری و رشد شخصی، به راحتی با فرهنگ های فردگرایانه در جهان غرب مانند ایالات متحده مرتبط می شوند اما فرهنگهای جمعگرایانه مانند هند که بر نیازهای گروهی و وابستگی متقابل تأکید میکنند، ممکن است به این راحتیها با آرمانها و ارزشهای روانشناسی انسانگرایانه مرتبط نشوند. بنابراین، این رویکرد به خوبی تعمیم داده نمی شود و محصول همان بستر فرهنگی می باشد که در آن توسعه یافته و رویکرد برای آن جا مناسبتر است.4-عدم صحت خوشبینی به انسان
این دیدگاه، اساسا نگاه مثبتی را نسبت به ماهیت انسان در پیش می گیرد. با این حال، میتوان استدلال کرد که با در نظر گرفتن واقعیتهای روزمره مانند خشونت خانگی و نسلکشی، این دیدگاه چندان واقع بینانه به نظر نمی رسد. علاوه بر این، تمرکز این رویکرد بر برآوردن نیازهای فرد و تحقق پتانسیل رشد او، منعکس کننده یک دیدگاه فردگرایانه و خود شیفته وار است که به جای ارائه راه حل، بخشی از مشکل جوامع کنونی محسوب می شود.5-تناقض در مفهوم اراده آزاد در برابر جبر
این تنها رویکردی است که به صراحت بیان می کند که مردم دارای اراده آزاد هستند، اما موضع آن در این موضوع تا حدی نامنسجم است زیرا از یک سو استدلال می کند که مردم دارای اراده آزاد هستند، از سوی دیگر استدلال میکند که رفتار ما با نحوه رفتار دیگران با ما تعیین میشود. اینکه آیا افراد احساس میکنند که بدون هیچ گونه قید و شرطی توسط اطرافیان، ارزش و احترام دارند یا خیر.6-دشواری در مطالعه علمی مفروضات
حوزههایی که توسط انسانگرایی مورد بررسی قرار میگیرند، مانند آگاهی و احساسات، بسیار دشوار است که از نظر علمی مطالعه شوند. نتیجه چنین محدودیتهای علمی به این معنی است که فقدان شواهد تجربی برای حمایت از نظریههای کلیدی این رویکرد وجود دارد.7-رویکرد انسان گرایی در روان شناسی | نقاط قوت و ضعف
- تمرکز رفتارشناسی انسان را، از ضمیر ناخودآگاه، ژن ها، رفتار قابل مشاهده و غیره، به بررسی کلیت فرد تغییر داد.
- واجد جنبه ها و کاربردهای زندگی واقعی(به عنوان مثال، درمان) می باشد.
- روانشناسی انسانگرایانه تصور ذهنی اکثر مردم در مورد معنای انسان بودن را برآورده میکند. زیرا برای آرمانهای شخصی و خودشکوفایی ارزش قائل است.
- داده های کیفی، بینش واقعی و اطلاعات جامع تری در مورد رفتار ارائه می دهد.
- ارزش روشهای مطالعه مبتنی بر شیوه فردگرایانه و ایدیوگرافیک را برجسته میکند در مقایسه با روش بررسی عملکرد متوسط گروه ها( نوموتیک).
- انسان گرایی می تواند از طریق استفاده از روش های کیفی، مانند مصاحبه های بدون ساختار، بینش بهتری نسبت به رفتار یک فرد به دست آورد.
- این رویکرد همچنین به ارائه دیدگاهی جامعتر از رفتار انسان، برخلاف موضع تقلیلگرایانه علم، کمک کرد.