- نویسنده : دکتر فرزاد طباطبایی
انواع مختلفي از درمان های روانشناسی وجود دارد که روان درمان پويشی يکي از آن ها به شمار مي آيد. انتخاب نوع درمان بستگي به رويکرد روانشناسان و نوع مشکلات مراجعين دارد. برخي از افراد نياز به درمان هاي سطحي و مشاوره دارند و برخي با توجه به مسائل عميق خود، روان درمانی پويشی را مي طلبند. در مقاله امروز به این موضوع مي پردازيم.
آنچه امروزه میراث علمی فروید خوانده میشود در پنج گزاره که وحدت بخش گرایشهای مختلف روابط پویشی هستند، قابل طرح است. آشنایی با این پنج گزاره از دو بعد گریز ناپذیر است: این پنج گزاره مبادي هر نوع تفکر روان پویشی از جمله نظام دوانلو را روشن و قابل درک می سازد. دوم شواهد پژوهشی وابسته به هر یک از این گزاره ها تفکر روان پویشی را در متن روشها و مفهومسازی های علمی قرار میدهد.
آنچه روانشناس در مراجعان خود مشاهده میکنند تعارض بین میل به رهایی از نشانههای اختلالات روانی و احساس ناتوانی در مهار و یا حذف آنهاست. بر همین اساس فروید نتیجه گرفت اگر شخصی آگاهانه قصد غلبه بر یک نشانه آزاردهنده را دارد اما قادر به انجام آن نمیباشد و ضايعه ارگانیکی نیز قابل ردیابی نیست، نیروهای درونی در تضاد با قصد آگاه شخص این میل را سد کردهاند. به بیان دیگر اگر رفتار سازمان یافته از فرد سر میزنند که قادر به یافتن چرایی آن نیست اما مایل است آن را ترک کند، نشان می دهد که نه تنها انگیزه ظهور رفتار از قصد وي قویتر است بلکه این انگیزه ماهیتی ناهشیار نیز دارد.
اگر سرکوبی موفقیتآمیز نباشد و بازخورد سرکوب شده به سطح هوشیاری برسد به اضطراب و تجربه دوسوگرایی منجر می شود. مصالحه وضعیتی است که در آن یک فکر احساس یا عمل میان انگیزه ها یا رویدادهای روانشناختی سازش برقرار میکند. همچون سازش میان میل به حفظ حرمت خود، دستیابی به رضایت از زندگی، رعایت دستورهای اخلاقی، گریز از هيجان هاي ناخوشايند و ادراک صحیح واقعیت.
مطالعات نشان داده است افرادی که شخصیت هایی را توصیه میکنند که به لحاظ روانشناختی غنی و متمایز هستند و به صورت مساعدی با دیگران تعامل دارند از سلامت روانی بیشتری برخوردارند و در ظرفیت بیشتری برای برقراری ارتباط صمیمی دارند. از دیدگاه روان پویشی فرآیندهای ارتباطی و موضوعی همچون تجسمات به فرد از خود، دیگران و روابط است که در ظرفیت ایجاد و حفظ حمایتهای اجتماعی را فراهم می سازد ارزیابی که فرد از نحوه ارتباط و حمایتگری والدین با خود در دوران نوجوانی و تحصیل دارد قادر به پیشبینی سلامت در دوره میانسالی است.
آنها بر این امر تأکید می کنند که تنها ظرفیت برقراری روابط گرم و احساسی با والدین یا جانشین آنان فطری است. فرایند تحول ظرفیت در سه بعد است: دیدن دیگران به سبکی چندبعدی تر و با خودمحوری کمتر، سرمایه گذاری احساسی روی دیگران برای آنچه هستند نه صرفاً برای لذت و فایده که به فرد میرسانند و قرار دادن ارزش های اخلاقی فراتر از تمایلات و نیازهای آنی خود.
روان درمانی پویشی کوتاه مدت: روان درمانی پویشی کوتاه مدت روانکاوی ریشه گرفته است. بینش های اساسی و قوانین آن بدون کشفیات تاریخ ساز فروید آسان نبود. این روش درمانی به علت طولانی مدت بودن روانکاوی به وجود آمد که توانست برای بعضی از موارد اختلالات روان رنجوری مدت درمان را کوتاه تر کند.
در روان درمانی پویشی بر رابطه حرفه ای درمانگر و بیمار که از اصالت، آزادی، جدیت و صمیمیت برخوردار است تاکید میشود. چنین رابطهای صرف نظر از الگوی درمانی به کار رفته، اثر مستقیم بر نتیجه درمان دارد. ترجمه تجارب هیجانی به واژه ها و ابلاغ کلامی آنها در فرایند روایت گری از دگرسوی از مشخصه های عمومی روان درمانی است و به اندازه مداخلاتی که درمانگرهای مختلف به کار میگیرند اهمیت دارد. محورهای این روش درمانی بر نوع رابطه درمانی و ماهیت افشا استوار است.
موضع فعال درمانگر و به کارگیری صحیح قوانین در این موضوع سبب میشود تا بیمار یا مراجع در کوتاه ترین زمان عمق احساسات و افکار خود را شناسایی و رفع کند و از این روی اصیل ترین نوع ارتباط و عمیق ترین شکل و فرهنگ صداقت و اصالت در تعامل درمانگر و بیمار متجلی شود. در چنین فضایی است که خار دشواریاب در دل هویدا و آثار آن خنثی می گردد.
از سوی دیگر درد ناشی از بحران حاد نیز زمینه انگیزشی مناسبی را در این بیماران برای درمان گری فراهم می کند اما این بیماران حجم اندکی از متقاضیان روان درمانی را شامل می شود. گستره وسیع بیماران که از مشکلات مزمنی مانند افسردگی، اضطراب و ارتباطات بین شخصی رنج میبرند قادر به بهرهگیری از درمانگری های کوتاه مدت نیستند بلکه نیازمند تحلیل های طولانی هستند.
در چهارچوب روی آورد روانپویشی علت اصلی طولانی شدن درمان بیماران برخوردار از مشکلات روزمره مقاومت است. تجربه و ابراز احساسات و خاطرات وابسته به تجارب آسیب زایی که زمینه ظهور مشکلات روانی را فراهم میکند به سبک دردناک و غیر قابل قبول بودن با مقاومت روبرو می شود. فروید متوجه شد که اگر از بیمار بخواهید هر آنچه را که به ذهنش می آید ابراز نماید این احساسات و خاطرات به صورتی مبدل به سطح هوشیاری می آید و سپس درمانگر از طریق تفسیر این موارد مبدل بر مقاومت بیمار غلبه میکند، بینش حاصل میشود و علائم اختلال و الگوهای سازش نایافته از بین میرود و این روش درمانگر هدایت درمانگری را به بیمار واگذار می کند.
بر اساس این روش درمانگر باید موضع غیرفعال خود را در مقابل بیمار رها و جلسه را مدیریت کند. در این وضعیت درمانگر به طرز فعالی تعارض بیمار را در کانون قرار میدهد و تعارضی درون روانی بین و پیمان درمانی در درون بیمار ایجاد میکند و از طریق زنجیرهای از فشار و چالش مقاومت بیمار را می شکند. برخلاف روش سنتی که در آن مقاومت یک مانع قلمداد میشود در این روش افزایش مقاومت نشان دهنده نزدیک شدن درمانگر به هسته تعارض دردناک و مشکل بیمار است.
این موضوع احساسات ترکیبی و پیچیده شدیدی را در انتقال برمیانگیزد و این احساسات بدون شک مقاومت بیماران را تشدید و در انتقال برمی انگیزاند. از سوی دیگر بیمار متوجه میشود که درمانگر قصد دارد با سرعت هرچه تمامتر به عمیق ترین سطح افکار و احساسات نزدیک شود به حدی که تا به حال هیچ کس به این حد وارد دنیای خصوصی او نشده است. این حرکت درمانگر احساسات و نیروهای مثبتی را نیز در بیمار زنده میکند و آن همان پیمان درمانی است. به جنبش در آمدن چنین احساسات شدید و متعارض بحرانی درون روانی بین نیروهای مثبت و منفی ایجاد میکند. تجربه این احساسات در انتقال در نهایت به بازگشایی ناهشیار منجر میشود.
هنگام ارزیابی بیماران صورت بندی روان پویشی اولیه شکل میگیرد که آنها را در ارائه پیشنهادهای درمانی و راهنماییهای در خصوص راهبردهای درمانی یاری میکند. در درمان روان پویشی بلندمدت همچنان که در زمینه هایی اطلاعات بیشتری از بیماران به دست آورده میشود صورتبندی هم مورد بازبینی قرار میگیرد. این که آنها خودشان را از بیرون چگونه می بینند، هویدا شدن اطلاعات جدیدی در شرح حال زندگیشان و نحوه واکنش شان به درمانگر در باب درمان همگی از مفاهیم اساسی در طول درمان هستند.
به تدریج که اتحاد میان بیمار و درمانگر شکل می گیرد بیشتر از داستان زندگی برایشان گفته می شود و همانطور که با درمانگر در تعامل اند نیز درباره اینکه چگونه خیالپردازی های ناخودآگاه، تناقضها، الگوهای روابط، درک خود و سبک های دلبستگی را به وجود آورده اند فرضیاتی میسازند و همچنان که از بیماران و افکار و ضمیر ناخودآگاه اطلاعات بیشتری کسب می کند این اطلاعات را برای اصلاح صورت بندی ابتدایی به کار میگیرند.
روان درمانی پويشی چيست؟
روان درمانی پویشی به معنای پویایی روان می باشد و بر اساس اصل پویایی روان عوامل موجود در ناخودآگاه هستند که افکار و احساسات و رفتارهای خودآگاه را تحت تاثیر خود قرار می دهند. به بیان دیگر نوعی از روان درمانی که بر اساس اصل پویایی روان باشد آن را روان درمانی پویشی یا تحلیلی نامگذاری می کنند. امروزه اصول اساسی دیدگاه روان پویشی به عنوان گسترهای که روان درمانگری پویشی فشرده و کوتاه مدت را به عنوان یک روش انقلابی در دامان خود متولد کرده است گزاره هایی بدون پشتوانه های تجربی و پژوهشی نیستند بلکه از استحکام علمی برخوردارند.آنچه امروزه میراث علمی فروید خوانده میشود در پنج گزاره که وحدت بخش گرایشهای مختلف روابط پویشی هستند، قابل طرح است. آشنایی با این پنج گزاره از دو بعد گریز ناپذیر است: این پنج گزاره مبادي هر نوع تفکر روان پویشی از جمله نظام دوانلو را روشن و قابل درک می سازد. دوم شواهد پژوهشی وابسته به هر یک از این گزاره ها تفکر روان پویشی را در متن روشها و مفهومسازی های علمی قرار میدهد.
1-روان درمانی پويشی | فرآیندهای ناهوشیار
حیات ذهنی شامل افکار احساسات و اعمال عمدتاً ناهوشیار است. ناهوشیار بودن حجم عمده ای از فرایندهای ذهنی، بنیادی ترین و متمایز ترین مفروضه نظریه تحلیل روانی است. فروید اولین فردی بود که نظریه پردازی درباره شخصیت را بر این پایه قرار داد که آنچه افراد هوشیارانه فکر و انتخاب میکنند عمدتاً در خارج از حیطه آگاهی آنها تعیین می شود. در سطح افکار امروزه تردیدی نیست که حجم عمده ای از حافظه و شناخت ما ناهوشیار است. انگیزه های ناهوشیار در اصل هدایتگر رفتار هستند.2-تعارض دوسوگرایی و مصالحه
فرایندهای ذهنی، انگیزشی و عاطفی به صورت موازی عمل می کند به گونه ای که فرد ممکن است نسبت به یک شخص یا موقعیت خاص احساسات متعارضی داشته باشد که وی را به سوی راه های متعارض و در اغلب موارد راهحلهای مصالحه اي هدایت کند. تمرکز بر تعارض مشخصه دوم تفکر روان پویشی است. بر این اساس تجربه و رفتار هوشیار میتواند انعکاسی از رویدادهای روانشناختی نسبتاً مستقل باشد که در سطح زیر و شیاری به وقوع می پیوندند. این رویداد ها ممکن است با هم همکاری، رقابت یا تعارض داشته باشند.آنچه روانشناس در مراجعان خود مشاهده میکنند تعارض بین میل به رهایی از نشانههای اختلالات روانی و احساس ناتوانی در مهار و یا حذف آنهاست. بر همین اساس فروید نتیجه گرفت اگر شخصی آگاهانه قصد غلبه بر یک نشانه آزاردهنده را دارد اما قادر به انجام آن نمیباشد و ضايعه ارگانیکی نیز قابل ردیابی نیست، نیروهای درونی در تضاد با قصد آگاه شخص این میل را سد کردهاند. به بیان دیگر اگر رفتار سازمان یافته از فرد سر میزنند که قادر به یافتن چرایی آن نیست اما مایل است آن را ترک کند، نشان می دهد که نه تنها انگیزه ظهور رفتار از قصد وي قویتر است بلکه این انگیزه ماهیتی ناهشیار نیز دارد.
3-سرکوبی که به دوسوگرایی منجر می شود
افراد معمولاً در حالت دوسوگرایی، از بازخوردهای آشکار و پنهان خودآگاه اند. در حالت سرکوبی احساسات به سبب اضطراب برانگیز بودن در خارج از آگاهی قرار میگیرند. به میزانی که سازوکار سرکوبی موفقیتآمیز عمل میکند افراد تشخیص نمیدهند که ارزیابیهای متفاوتی از یک موضوع دارد و در نتیجه دوسوگرایی تجربه نمی شود.اگر سرکوبی موفقیتآمیز نباشد و بازخورد سرکوب شده به سطح هوشیاری برسد به اضطراب و تجربه دوسوگرایی منجر می شود. مصالحه وضعیتی است که در آن یک فکر احساس یا عمل میان انگیزه ها یا رویدادهای روانشناختی سازش برقرار میکند. همچون سازش میان میل به حفظ حرمت خود، دستیابی به رضایت از زندگی، رعایت دستورهای اخلاقی، گریز از هيجان هاي ناخوشايند و ادراک صحیح واقعیت.
4-پایداری شخصیت و اهمیت تجارب کودکی
شکل گيري الگوهای پایدار شخصیتی از کودکی آغاز میشود و تجارب دوران کودکی نقش مهمی در تحول شخصیت به خصوص در شکلگیری سبک روابط بین شخصی دارند. از آغاز تحلیل روانی بر نقش تجارب دوران کودکی با والدین یا جانشین آنها در شکلگیری الگوهای پایدار شخصیتی به خصوص سبک دلبستگی و برقراری ارتباط صمیمی با دیگران تاکيد شد. فرويد بر این امر تاکید داشت که شخصیت در دوران کودکی شکل می گیرد. هرچند مطالعات طولی متعددی نقش تجارب دوران کودکی در تحول شخصیت و شکل گیری روابط بین شخصی در نوجوانی و بزرگسالی را نشان دادهاند اما به چند دلیل نباید این ارتباط را خطی به معنای منجر شدن تجربه الف به شکل گيري صفت ب دانست. برای درک بهتر این مفاهیم مطالعه مقاله تعریف شخصیت پیشنهاد می شود.5-روان درمانی پويشی | نقش تجسم های خود
تجسم های ذهنی از خود، دیگران و ارتباطات تعامل فرد با دیگران را هدایت میکند و نحوه شکل گیری نشانههای اختلالات روانشناختی را تحت تاثیر قرار میدهد. فروید اولین فردی بود که در بررسی تجسمات افراد مبتلا به آشفتگی و افسردگی بر نقش این تجسمات در شکل گیری آسیب های روانشناسی تاکید کرد. تاکیدی که فروید بر موضوعات درونی کرد شالوده نظریههای روابط موضوعی شد. اگرچه موضوعات درونی در نظریه های غیرروانپویشی نیز همچون ساختارهای شخصی در نظام کلی یا نظریه های شناختی رفتاری مطرح شده است اما در روی آوردهای روان پویشی بر پیچیدگی این تجسمات و نفوذ فراگیر ابعاد شناختی عاطفی و رفتاری تجسمات ناشی از روابط صمیمی کودکی در الگوهای ارتباطی در بزرگسالی تاکید شده است.مطالعات نشان داده است افرادی که شخصیت هایی را توصیه میکنند که به لحاظ روانشناختی غنی و متمایز هستند و به صورت مساعدی با دیگران تعامل دارند از سلامت روانی بیشتری برخوردارند و در ظرفیت بیشتری برای برقراری ارتباط صمیمی دارند. از دیدگاه روان پویشی فرآیندهای ارتباطی و موضوعی همچون تجسمات به فرد از خود، دیگران و روابط است که در ظرفیت ایجاد و حفظ حمایتهای اجتماعی را فراهم می سازد ارزیابی که فرد از نحوه ارتباط و حمایتگری والدین با خود در دوران نوجوانی و تحصیل دارد قادر به پیشبینی سلامت در دوره میانسالی است.
6-روان درمانی پويشی | مسیر های تحولی
تحول شخصیت نه تنها یادگیری نظم دهی احساسات جنسی و پرخاشگرانه را در بر می گیرد بلکه حرکت از حالت وابستگی و عدم بلوغ به بلوغ و وابستگی متقابل را شامل می شود. با این که فروید بر تحول روانی جنسی و یادگیری نظم جویی تکانههای پرخاشگری تاکید میکرد نظریه پردازان تحلیل روانی به جای تمرکز بر تحول روانی جنسی بر تحول ظرفیت فرد برای شکل دهی و حفظ روابط صمیمی تاکید کردهاند. مفهوم سازی های اخیر در خصوص فرایند تحول به جای تمرکز بر فرآیندهای پویشی جنسی یا پرخاشگری بیشتر در تحول بر تحول ظرفیت برقراری ارتباط و صمیمیت متمرکز شده اند.آنها بر این امر تأکید می کنند که تنها ظرفیت برقراری روابط گرم و احساسی با والدین یا جانشین آنان فطری است. فرایند تحول ظرفیت در سه بعد است: دیدن دیگران به سبکی چندبعدی تر و با خودمحوری کمتر، سرمایه گذاری احساسی روی دیگران برای آنچه هستند نه صرفاً برای لذت و فایده که به فرد میرسانند و قرار دادن ارزش های اخلاقی فراتر از تمایلات و نیازهای آنی خود.
انواع روان درمانی پويشی
روان درمانی پویشی بلند مدت: جلسات در در این نوع روان درمانی مانند روانکاوی طولانی تر هستند و اثربخشی آن مانند روانکاوی است. امروزه از این روش برای بعضی مسائل سطحی تر با جلسات کمتر استفاده می شود.روان درمانی پویشی کوتاه مدت: روان درمانی پویشی کوتاه مدت روانکاوی ریشه گرفته است. بینش های اساسی و قوانین آن بدون کشفیات تاریخ ساز فروید آسان نبود. این روش درمانی به علت طولانی مدت بودن روانکاوی به وجود آمد که توانست برای بعضی از موارد اختلالات روان رنجوری مدت درمان را کوتاه تر کند.
در روان درمانی پویشی بر رابطه حرفه ای درمانگر و بیمار که از اصالت، آزادی، جدیت و صمیمیت برخوردار است تاکید میشود. چنین رابطهای صرف نظر از الگوی درمانی به کار رفته، اثر مستقیم بر نتیجه درمان دارد. ترجمه تجارب هیجانی به واژه ها و ابلاغ کلامی آنها در فرایند روایت گری از دگرسوی از مشخصه های عمومی روان درمانی است و به اندازه مداخلاتی که درمانگرهای مختلف به کار میگیرند اهمیت دارد. محورهای این روش درمانی بر نوع رابطه درمانی و ماهیت افشا استوار است.
موضع فعال درمانگر و به کارگیری صحیح قوانین در این موضوع سبب میشود تا بیمار یا مراجع در کوتاه ترین زمان عمق احساسات و افکار خود را شناسایی و رفع کند و از این روی اصیل ترین نوع ارتباط و عمیق ترین شکل و فرهنگ صداقت و اصالت در تعامل درمانگر و بیمار متجلی شود. در چنین فضایی است که خار دشواریاب در دل هویدا و آثار آن خنثی می گردد.
هدف روان درمانی پويشی
درمانگران پویشی سنتی اغلب ایجاد تغییرات پایدار در کوتاه مدت را در تعداد اندکی از بیماران تجربه کردند و این امر محدود به بیمارانی است که دچار مشکلات جدی و حاد هستند. در این موارد رویدادهای بیرونی چنان احساسات شدید و متعارضی را برمیانگیزد که الگوهای دفاعی فرد توان مهار آنها را ندارند. از این روی این بیماران با احساساتی که به سطح هوشیاری نزدیک شدهاند و دسترسی به تلاشهای اندک برای رسیدن به مهارت کنترل احساسات درمان را آغاز میکنند.از سوی دیگر درد ناشی از بحران حاد نیز زمینه انگیزشی مناسبی را در این بیماران برای درمان گری فراهم می کند اما این بیماران حجم اندکی از متقاضیان روان درمانی را شامل می شود. گستره وسیع بیماران که از مشکلات مزمنی مانند افسردگی، اضطراب و ارتباطات بین شخصی رنج میبرند قادر به بهرهگیری از درمانگری های کوتاه مدت نیستند بلکه نیازمند تحلیل های طولانی هستند.
در چهارچوب روی آورد روانپویشی علت اصلی طولانی شدن درمان بیماران برخوردار از مشکلات روزمره مقاومت است. تجربه و ابراز احساسات و خاطرات وابسته به تجارب آسیب زایی که زمینه ظهور مشکلات روانی را فراهم میکند به سبک دردناک و غیر قابل قبول بودن با مقاومت روبرو می شود. فروید متوجه شد که اگر از بیمار بخواهید هر آنچه را که به ذهنش می آید ابراز نماید این احساسات و خاطرات به صورتی مبدل به سطح هوشیاری می آید و سپس درمانگر از طریق تفسیر این موارد مبدل بر مقاومت بیمار غلبه میکند، بینش حاصل میشود و علائم اختلال و الگوهای سازش نایافته از بین میرود و این روش درمانگر هدایت درمانگری را به بیمار واگذار می کند.
1-روان درمانی پويشی |آگاهی از رفتار و افکار
در روش درمانگری پویشی کوتاه مدت تجربه واقعی احساسات خود با تمامی مولفه های شناختی، جسمانی و حرکتی آن عامل اصلی بهبود بیمار است. آگاهی از افکار و احساسات خود در اشکال متفاوت درمانگری به صور و سطوح مختلف تاکید شده است اما درمانگری های روانپویشی پیشگام تاکید بر نقش خودشناسی در رهایی از نشانههای اختلال و تغییرات ساختاری بوده اند و آن را عمده ترین عامل در نظر گرفته اند. هدف درمان لمس احساسات واقعی در سریع ترین زمان ممکن و در بیشترین حدی که بیمار تحمل آن را دارد می باشد اما این امر تنها از طریق غلبه بر مقاومت ممکن است.بر اساس این روش درمانگر باید موضع غیرفعال خود را در مقابل بیمار رها و جلسه را مدیریت کند. در این وضعیت درمانگر به طرز فعالی تعارض بیمار را در کانون قرار میدهد و تعارضی درون روانی بین و پیمان درمانی در درون بیمار ایجاد میکند و از طریق زنجیرهای از فشار و چالش مقاومت بیمار را می شکند. برخلاف روش سنتی که در آن مقاومت یک مانع قلمداد میشود در این روش افزایش مقاومت نشان دهنده نزدیک شدن درمانگر به هسته تعارض دردناک و مشکل بیمار است.
2-شناسایی تمام دفاعیات و خنثی کردن آن ها
این روش درمان گری مانند یک جنگ متعارف است. اهداف این جنگ عبارتند از: شناسایی تمامی دفاع هایی که در لحظه لحظه فرایند درمانگری فعال می شوند، خنثی کردن آنها از طریق روشن کردن و چالش و در عین حال فشار به بیمار برای لمس واقعی احساسات خود. در این روش درمان در حالتی خنثی قرار ندارد بلکه همواره صداقت و گشودگی عمیق را حتی اگر بسیار دردناک باشد در لحظه لحظه فرآیند درمانگری از بیمار طلب میکند. ایجاد چنین موضعی در روان درمانگری آن را از سطح روان درمانگری سنتی که گپی طولانی غیرمستقیم و سازمان یافته است فراتر می برد و شاید بتوان آن را جزء بهترین روش درمان در روانشناسی شمرد.این موضوع احساسات ترکیبی و پیچیده شدیدی را در انتقال برمیانگیزد و این احساسات بدون شک مقاومت بیماران را تشدید و در انتقال برمی انگیزاند. از سوی دیگر بیمار متوجه میشود که درمانگر قصد دارد با سرعت هرچه تمامتر به عمیق ترین سطح افکار و احساسات نزدیک شود به حدی که تا به حال هیچ کس به این حد وارد دنیای خصوصی او نشده است. این حرکت درمانگر احساسات و نیروهای مثبتی را نیز در بیمار زنده میکند و آن همان پیمان درمانی است. به جنبش در آمدن چنین احساسات شدید و متعارض بحرانی درون روانی بین نیروهای مثبت و منفی ایجاد میکند. تجربه این احساسات در انتقال در نهایت به بازگشایی ناهشیار منجر میشود.
صورت بندی روان درمانی پویشی
صورتبندی یک توضیح یا فرضیه محسوب می شود. صورتبندی موردی فرضیه است که به درمانگر کمک می کند پاسخ پرسش هایش را در خصوص شیوه اندیشیدن، احساسات و رفتارهای بیمار پیدا کند. صورتبندی روان پویشی فرضیهای است در خصوص نحوه تفکر احساسات و رفتارهای بیمار که به شکل گیری و اثرگذاری افکار و احساسات ناخودآگاه میپردازد. رشد انسان هم از عوامل محیطی و هم از عوامل وراثتی تأثیر میپذیرد بنابراین باید هر دو در صورتبندی روانپویشی لحاظ شوند. صورتبندی های روان پویشی قطعی نیستند بلکه فرضیاتی هستند که در طول زمان قابل تغییرند.1-چگونگی تاثیر گذاری احساسات
اصل مطلب این است که مشکلات اغلب توسط افراد و احساساتی خارج از حوزه آگاهی یا ناخودآگاه ایجاد شدهاند. این همان است که چارچوب روانپویشی نامیده میشود. بنابراین صورتبندی روانپویشی فرضیه ای هست درباره چگونگی تاثیر گذاری احساسات و افکار ناخودآگاه فرد بر مشکلات او که امروز او را به دنبال درمان کشاندهاند. درک این مسئله حائز اهمیت است که کمک به افراد برای آگاهی از احساسات و افکار ناخودآگاه ایشان تکنیک روانپویشی مهمی به شمار می آید.هنگام ارزیابی بیماران صورت بندی روان پویشی اولیه شکل میگیرد که آنها را در ارائه پیشنهادهای درمانی و راهنماییهای در خصوص راهبردهای درمانی یاری میکند. در درمان روان پویشی بلندمدت همچنان که در زمینه هایی اطلاعات بیشتری از بیماران به دست آورده میشود صورتبندی هم مورد بازبینی قرار میگیرد. این که آنها خودشان را از بیرون چگونه می بینند، هویدا شدن اطلاعات جدیدی در شرح حال زندگیشان و نحوه واکنش شان به درمانگر در باب درمان همگی از مفاهیم اساسی در طول درمان هستند.
2- درک بهتر از رفتار بیمار در شرایط مختلف
یکی از جنبه های درمان روان پویشی بلندمدت این است که درمانگر را قادر میسازد تا در طول زمان به درک بهتری از بیماران دست پیدا کند. هفتهها که پیش میرود کمکم به این آگاهی میرساند که بیماران چه میگویند و چگونه رفتار می کند، چطور به خبرهای خوب و پر هیجان و استرس، پیروزیها و فقدان ها واکنش نشان میدهند. همچنین در رابطه با چگونگی فکر و احساس دوست داشتن و تنفرشان شناختی به دست میآورند.به تدریج که اتحاد میان بیمار و درمانگر شکل می گیرد بیشتر از داستان زندگی برایشان گفته می شود و همانطور که با درمانگر در تعامل اند نیز درباره اینکه چگونه خیالپردازی های ناخودآگاه، تناقضها، الگوهای روابط، درک خود و سبک های دلبستگی را به وجود آورده اند فرضیاتی میسازند و همچنان که از بیماران و افکار و ضمیر ناخودآگاه اطلاعات بیشتری کسب می کند این اطلاعات را برای اصلاح صورت بندی ابتدایی به کار میگیرند.