![نظریه کارل راجرز در مورد انسان | خود پنداره از نگاه راجرز](https://honarehzendegi.com/resources/files/1400/9/نظریه-کارل-راجرز/2-6.jpg)
- نویسنده : دکتر فرزاد طباطبایی
نظریه کارل راجرز در مورد انسان یکی از مباحث مهم در روانشناسی است. این روانشناس نظریه اش را از کار با مراجعانش تدوین کرد. این رویکرد دیدگاه خوش بینانه ای را از انسان به تصویر می کشد. برخی مطالب اصلی آن شامل خودپنداره و خودشکوفایی هستند. در مقاله امروز به اساسی ترین آنها می پردازیم. برای کسب اطلاعات در مورد انسان گرایی کلیک کنید.
شرح حال کارل راجرز
کارل راجرز ژانویه سال ۱۹۰۲ در شیکاگو به دنیا آمد. راجرز ابتدا در رشته کشاورزی ثبت نام کرد. سپس وارد رشته تاریخ شد و در سال ۱۹۲۴ مدرک لیسانس گرفت. بعد از فارغ التحصیلی در دانشگاه کلمبیا و در رشته روانشناسی بالینی به تحصیل پرداخت و در سال ۱۹۲۸ فوق لیسانس و در ۱۹۳۱ دکتر گرفت. تز دکترای وی سازگاری شخصیت در کودکان بود. او متوجه شد که روانکاوی که رویکرد غالب آن زمان بود اغلب نا موثر است. بعد از آن متوجه شد که صاحب نظران روانشناسی در این که برای درمان افراد مبتلا به اختلالات روانی کدام روش بهتر است اختلاف نظر دارند و نمیتوانند به توافق برسند.
در همین راستا فهمید که جستجو یک بینش در خصوص بیماری های روانی شایع راه به جایی نمی برد و باعث سردی می شود.سپس راجرز تحت تاثیر آلفرد آدلر قرار گرفت. او از آدلر آموخت که مطالعات موردی طولانی، خشک و غیر ضروری است. راجرز اولین کتاب خود به نام درمان بالینی کودکان دشوار را در سال ۱۹۳۹ زمانی که هنوز در دپارتمان مطالعات کودکان خود نوشت. در ۱۹۴۰ از کار عملی به کار آکادمیک تغییر فعالیت داشت.
در این سال ها سمت استادی روانشناسی بالینی دانشگاه اوهایو را به عهده گرفت. در همان جا بود که برای فرمولبندی و امتحان رویکرد خود به روان درمانی پرداخت. این کتاب او اولین جایگزین عمده روانکاوی را توصیف کرد. در نهایت دردانشگاه شیکاگو مهمترین کتاب خود را نوشت « روان درمانی مراجع -محور: مفاهیم شیوه ها و کاربردها». او بیشتر علاقه داشت شرایطی را کشف کند که شخص می تواند در آنها پتانسیل های خود را کاملاً به فعل در آورد. همچنین راجرز دراواخر فعالیت حرفه ای خود به ارتقای صلح جهانی علاقمند شد. در سال ۱۹۸۵ پروژه ژنو را سازماندهی کرد.
1-نظریه کارل راجرز در مورد انسان | تجربه ذهنی
تجربه ذهنی به روش منحصر به فرد تک تک انسانها در نگرش به رویدادهای دنیا و تجربه های حاصل از آنها اشاره می کند. به عقیده راجرز همه انسانها در یک دنیای ذهنی شخصی زندگی میکند که تنها برای خودشان شناخته شده است و هیچ کس دیگری نمیتواند آن را به طور کامل بشناسد. دنیای ذهنی است که رفتار افراد را تعیین میکند نه دنیای فیزیکی. راجرز روی نقش تجربهها در شخصیت تاکید میکند.
او تحت تاثیر روانشناسان اگزیستانسیالیسم، میدان دیداری و میدان ادراکی را چنین تعریف میکند: رویدادهایی که در هر لحظه از زمان در محیط فرد به وقوع می پیوندند و این پتانسیل را دارند که وارد آگاهی شوند. همچنین تجربه به محرکهای گفته میشود که شخص را تحریک میکنند و فرقی نمیکند که این محرکها در داخل آگاهی باشند یا نباشند. در حالت ایدهآل شخص باید به روی تجربه باز باشد و احساسات خود را کاملاً تجربه کند.
اگر فرد با تجربه همخوانی و مطابقت داشته باشد تجربه های بالقوه به هنگام سمبولیزه شدن وارد آگاهی فرد خواهند شد و قسمتی از میدان پدیداری او را تشکیل خواهند داد. سمبول هایی که به صورت وسیله نقلیه وارد عمل میشوند تا تجربههای فرد را در آگاهی جای دهند معمولاً کلمات هستند. اما راجرز اعتقاد داشت که علاوه بر کلمات تصاویر ذهنی-بصری یا سمعی نیز میتواند نماد و سمبل باشند. از نظر راجرز تمیز بین تجربه و آگاهی بسیار مهم است.
رابطه تجربه و هیجانات
در نظریه او تجربه عبارت است از همه هیجانات افکار و ادراکاتی که در هر لحظه از زمان روی میدهند و امکان دارد که فرد آنها را به شکل هشیار در نظر بگیرد. آگاهی یعنی ادراک بسیار تجربهها. از آنجا که هر انسانی برای ادراک تجربهها روش منحصر به فرد دارد واکنش ها در مقابل واقعیت های شخصی منحصر به فرد خواهند بود. مثلا یک نفر شغلش را از دست می دهد و با اضطراب و افسردگی به آن واکنش نشان می دهد زیرا آن را از دست دادن امنیت فکری و آرامش خاطر ادراک می کند. نفر دیگر نیز شغلش را از دست میدهند ولی آن را فرصتی برای امتحان شغل های جدید می داند و با خوشرویی با رویداد مواجه میشود. به این ترتیب سازی پدیدارشناسی مهم است که بدانید به رویداد پیش آمده چگونه مینگرید و خود رویدادی اهمیت ندارد.
2-نظریه کارل راجرز در مورد انسان | زمان حال
یکی از موضوعات مرتبط با تأکید راجرز روی تجربه شخصی تاکید روی تجربه های زمان حال بود یعنی رویداد هایی که در همین لحظه بوده و فرد هم همین حالا مشغول ادراک و تفسیر آنها است. راجرز تاکید دارد که رویدادهای زندگی باید در همان لحظه که اطلاعات تجربه می شوند مورد توجه قرار گیرند. چگونگی ادراک رویداد ها در گذشته مهم نیست. راجرز گذشته را نادیده نمی گیرد بلکه صرفاً اعتقاد دارد که با تحقیق درباره ادراک و واکنش های فرد در مقابل رویدادهای زمان حال اطلاعات بیشتری در مورد او به دست میآید.
برای مثال با این که والدین یک دانشجو زمانی در مدرسه و دبیرستان بود برای درس خواندن فشار زیادی وارد می کردند اضطراب این دانشجو درباره امتحان روانشناسی در هفته بعد با فشار در سال های گذشته ارتباط زیادی ندارد بلکه با طرز نگرش وی به وضعیت در دانشگاه و زندگی دانشجویی بیشتر ربط دارد.
3-نظریه کارل راجرز در مورد انسان | ساختار خود
ساختار خود چهارچوبی از مجموعه انگیزه ها، ادراکات، تفکرات، احساسات و ارزشهای فرد است. مراجعان راجرز درباره خودشان سوالاتی می پرسیدند: چگونه می توانم خودم را پیدا کنم ؟ چرا بعضی وقتا احساس می کنم که خودم را نمی شناسم؟ چرا کارهایی انجام میدهم که از خودم انتظار ندارم ؟ راجع به این سوالات نسبتا فراوان و سردرگم کننده خیلی جالب پاسخ داد. او گفت که دو نوع خود وجود دارد. خود واقعی و خود ایده آل. خود واقعی همان چیزی است که ما را به عمل یا فعالیت وا می دارد و عقیده راجرز به خود واقعی بر تجربه های واقعی استوار است و نشان میدهد که ما واقعا چه تصویری از خودمان داریم.
خود ایده آل یا خود آرمانی بر امیدها و آرزوها استوار است و نشان میدهد که دوست دارید خودتان را به شیوه خاصی ببینید. در بعضی موارد امیدها و آرزوهای خود ایدهآل ممکن است با تواناییها و تجربههای خود واقعی تضاد داشته باشد. مثلاً خود ایده آل یک دانشجو ممکن است اینگونه باشد: کسی که خیلی احساس مسئولیت میکند و حسابی درس میخواند
اما خود واقعی او ممکن است چنین باشد کسی که کارهای امروز را به فردا می اندازد و کمتر از حد لازم درس میخواند. جنبه دیگر نحوه نگاه کردن به خودتان است که خود پنداره نامیده می شود. سومین جنبه ساختار خود نحوه تصویرپردازی از خودتان است زمانی که می توانید در بهترین حالت قرار داشته باشید که این خود ایدهآل یا خود آرمانی می نامند. چهارمین جنبه آشکار یا خود عمومی است یعنی همان چیزی که میخواهید دیگران شما را آن طور ببینند. حفظ عزت نفس به این معنا است که چگونه به خودتان ارزش می دهید و چگونه خودتان را ارزیابی میکنید.
4-همخوانی و ناهمخوانی
عناصر مختلف خودپنداره با موضوعی که مرتبط هستند، میزان انگیزه برای حفظ یکپارچگی بین برداشت ارزیابانه و شخصی از تجربه ها و ادغام آنها در خودپنداره است. وقتی بین احساسات درباره یک موضوع و نحوه ارتباط آنها با خودپنداره مطابقت وجود دارد گفته می شود که در درون شخص همخوانی وجود دارد. مثلاً فرد از اینکه در محیط کارش تبعیض وجود دارد به شدت احساس خشم میکند. او خودش را انسان دوست و غیر نژادپرست میداند. احساس خشم از تبعیض با خودپنداره درباره نژادپرستی نبودن همخوانی دارد.
از سوی دیگر وقتی بین این احساسات و خودپنداره فرد یکپارچگی مشاهده نمیشود حالتی از ناهمخوانی به وجود میآید. مثلاً فردی که از زندگی زناشویی خود راضی است متوجه می شود که گرایش جنسی به همکارش با خود پنداره وی درباره پایبندی به اخلاق و وفاداری به همسر همخوانی ندارد. ناهمخوانی به احساس اضطراب منجر میشود تا فرد انگیزه پیدا میکند تا برای منسجم کردن خود پنداری خود این احساس را از بین ببرد. خودپنداره برای کاستن از این ناهمخوانی از فرآیند خودشکوفایی استفاده میکند. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره عوامل موثر بر خودپنداره مثبت و منفی کلیک کنید.
در نظریه راجرز همخوانی- ناهمخوانی عبارت است از میزان مطابقت بین احساسات خودمان درباره تجربههای مان و احساسی که از خودمان داریم.مثلا شما از اینکه در امتحان روانشناسی شخصیت تقلب کرده اید ناراحت هستید و این کار با ادراکی که از خودتان به عنوان یک فرد درستکار و صادق دارید همخوانی ندارد.
5-نظریه کارل راجرز در مورد انسان | خود شکوفایی
راجرز با ارائه مفهوم تمایل به شکوفایی می خواست بگوید که انگیزه انسان ها همیشه در مسیر خودشناسی و تقویت خود است. تمایل به شکوفایی از طریق فرآیند انگیزشی به نام خود شکوفایی نمود پیدا میکند. هدف اصلی خود شکوفایی این است که به فرد کمک شود تا نیاز اساسی خود به تقویت عزت نفس را ارضا کند. فرد برای تقویت عزت نفس باید به طور دائم در جهت رشد و تکامل شخصی حرکت کند. فرایند خودشکوفایی ۴ ویژگی دارد:
1-نیاز به آزادی در تجربه و برخورد صادقانه با تجربه ها
راجرز اعتقاد داشت که فرایند خودشکوفایی مخصوصاً زمانی امکانپذیر است که فرد از روی اراده بخواهد که کاملاً آزاد باشد تا تجربهها و هیجانات مختلفی را که در درون میدان پدیداری قرار دارند تجربه کند و با آنها برخورد صادقانه داشته باشد. برای مثال جوانانی که مجبور نیستند دلایل انتخاب رشته خاصی را تحریف یا انکار کند مثلاً برای دلخوشی اعضای خانواده و راضی شدن آنها، در موقعیت بهتری قرار دارند تا رشته ای را انتخاب کند که به علایق و استعدادهای شخصی آنها اجازه شکفته شدن میدهد. به این ترتیب آزادی تجربی منعکس کننده یک رویکرد صادقانه و منصفانه به رویدادهای زندگی هست.
2-فرآیند مستمر خودشکوفایی
خودشکوفایی فرآیندی مستمر است زیرا فرد انگیزه درونی دارد تا به طور دائم در جهت تقویت عزت نفس و روش شخصی حرکت کند. همزمان با تجربه تقویت عزت نفس و رشد شخصی تمایل به بهتر شدن نیز وجود دارد. مثلاً استادان خوب هر اندازه هم که عالی باشند باز هم به دنبال روشهایی می گردند که بهتر تدریس کنند.
3-تفاوت های فردی در خودشکوفایی
منحصربه فرد بودن در جستجوی خود شکوفایی نشان دهنده باور راجع به این واقعیت است که هر یک از ما به شیوهای که مخصوص خودمان است به دنبال تقویت عزت نفس هستیم. مثلاً همه دانشجویان می خواهند نمرات بهتری بیاورند. اما یکی به کلاسهای تقویت حافظه می رود دیگری بعد از کلاس در راهرو یا در دفتر استاد سوالاتی می پرسد و سومی از وقت تفریح خود کم میکند تا ساعات بیشتری را به درس خواندن اختصاص دهد.
4-کلی بودن خودشکوفایی
کلی بودن خودشکوفایی به این معنا است که مردم تمایل دارند با یک تلاش هماهنگ زمانی که به سمت تقویت عزت نفس پیش میروند از کل توانایی های خود استفاده کند. مثلاً برای موفق شدن در دانشگاه دانشجویان باید تواناییهای شناختی مثل درس خواندن برای امتحان، توانایی های غیر شناختی مانند انگیزه برای اختصاص دادن وقت برای درس خواندن و توانایی های فیزیکی مانند خوب تغذیه کردن و استراحت کافی داشتن برای سالم ماندن را با همدیگر هماهنگ کنند. اگر یکی از ابعاد این تلاس هماهنگ از کاربرد بیفتد به عنوان مثال فرد انگیزه خود برای درس خواندن را از دست بدهد بر پیشرفت فرد به سمت رشد شخصی تاثیر خواهد گذاشت.
توجه کنید که خودشکوفایی در نظر راجرز با خود شکوفایی در نظریه مزلو از لحاظ معنایی یکی است اما راجرز اولی را ترجیح میدهد. به عقیده راجرز خودشکوفایی پدیده ای است که همواره در حال انجام شدن است. خودشکوفایی یکی از روش هایی است که افراد منحصر به فرد بودن و اراده برای رشد شخصی را نشان میدهند. رشد موفقیتآمیز شخصیت نیز در دستیابی به خودشکوفایی موثر واقع میشود.
5-نظریه کارل راجرز در مورد انسان | خودپنداره
به نظر راجرز قسمتی از کل میدان ادراکی به تدریج تغییر می یابد، متمایز می شود و خود را تشکیل میدهد. به عبارتی خودپنداره قسمتی از میدان پدیداری است که به تدریج تغییر یافته متمایز شده است. راجرز خودپنداره را مجموعه منظمی از ویژگیهای تعریف می کند که آنها را بخشی از مایملک و متعلقات خود تشخیص میدهد. یعنی خودپنداره از باورهای شما درباره خودتان تشکیل شده است. به نظر راجرز خودپنداره که برای هر کسی منحصر به فرد است چیزی نیست که خود به خود روی دهد.
خود پنداره بخشی از یک فرآیند دائمی است که به طور تدریجی اما مستمر و در لابلای تجربه های مربوط به میدان پدیداری به وجود میآید. بنابراین خودپنداره از طریق روبرو شدن های فرد با رویدادهای زندگی و تأثیر آنها به دست میآید. دستیابی فرد به خودشناسی ملزم به تعامل فعال دو جنبه متفاوت از خود انگاره است: ارگانیسم و خود.
در روانشناسی ارگانیزم یعنی یک موجود بیولوژیک که در مقابل محرکهای مختلف محیط واکنش نشان می دهد. اما راجرز از این اصطلاح در معنای کمی متفاوت استفاده میکند. به نظر او ارگانیزم عبارت است از کل تجربههایی که در یک لحظه خاص برای فرد روی می دهند. ارگانیزم مکان یا محل همه تجربهها است از ادراک رویدادهای داخل بدن گرفته تا ادراک رویدادهایی که در دنیای بیرون روی می دهند.
شخصیت از نظر راجرز
راجرز شخصیت را به شیوه کلی یا یکپارچه مورد بررسی قرار میدهد. به جای تمرکز روی سازه های روانشناسی مثل اید یا ایگو تلاش کرد تا درباره کل شخص یک نظریه ارائه دهد، نظریه ای که از لحاظ تجربی قابل آزمایش باشد. ارگانیسم یکی از جنبههای خودپنداره است که با فرآیند ارزیابی ارگانیزمی رابطه نزدیکی دارد. ارگانیسم قسمتی از خود پنداره است که به فرد اجازه می دهد تا تجربه های مختلف را ارزیابی و طبقه بندی کند. اطلاعات به دست آمده از این تجربه ها کمک می کند تا خودش را بشناسد.
فرض کنید که در ترم اول دانشجویی دروس تاریخ زمین شناسی و روانشناسی شخصیت را برمی دارد اما تنها از روانشناسی شخصیت خوشش میآید. ترم بعدی دروس ریاضی و علوم سیاسی را برمیدارد. این بار نیز متوجه میشود که تنها از روانشناسی خوشش می آید. بعد از چند بار برخورد نزدیک و مثبت روانشناسی متوجه میشود که به قول معروف خوراکش روانشناسی است.
خوره روانشناسی بودن به بخشی از خود انگاره این دانشجو تبدیل می شود که راجرز آن را خود می نامد. خود قسمتی از خودپنداره است که فرد را قادر می سازد تا خودش را از دیگران تشخیص دهد. در نظریه راجرز خود احساس هویت شخصی است که در میدان پدیداری ظاهر میشود. منحصر به فرد بودن ادراک از خود به این علت است که فرایند ارزیابی ارگانیزمی دائماً در حال فعالیت است و نتایج حاصل از تفسیر اطلاعات را در اختیار فرد قرار میدهد.
رشد و تحول شخصیت
نظریه راجرز درباره رشد شخصیت به تشریح تعامل دو گروه از نیازها میپردازد: نیازهایی که آرزوی فرد برای جلب توجه، احترام، قدردانی و پذیرش از سوی دیگران و نیازهایی که آرزوی فرد برای پذیرش و احترام به خود را منعکس میکنند. برای راجرز بخش مهم رشد شخصیت عبارت است از رابطه ما با دیگران و ماهیت احساسات آنها نسبت به ما.
1- نظریه کارل راجرز در مورد انسان | نیاز به پذیرش مثبت
نیاز به پذیرش مثبت از سوی دیگران یکی از نیازهای اساسی انسان ها می باشد. همه افراد آرزو دارند که دیگران مخصوصاً افراد مهم زندگیشان به آنها محبت کنند، برایشان احترام قائل شوند و احساسات و عواطف آنها را متوجه شوند. به عبارت سادهتر همزمان با رشد و شکل گرفتن خودپنداره فرد می خواهد که دیگران می خودپنداری او را بپذیرند. به عنوان مثال کودکان رفتارهایی را انجام میدهند که باعث میشوند والدینشان به آنها لبخند بزنند یا تحسینشان کنند مثلاً خوردن غذای درون بشقاب تا آخر. در بزرگسالی ممکن است این نیاز را به صورت خریدن یک لباس تازه نشان دهید به این امید که دوستان و اطرافیانتان بگویند که چه لباس زیبایی است. تجربه پذیرش مثبت از سوی دیگر آن یکی از دو شکل زیر را به خود میگیرد: پذیرش مثبت مشروط یا پذیرش مثبت نامشروط.
2- نظریه کارل راجرز در مورد انسان | پذیرش مثبت نامشروط
پذیرش مثبت نامشروط زمانی است که فرد از سوی دیگران به شیوه مثبت پذیرفته میشود بدون آنکه شرایط محدود کننده قائل شوند. پذیرش مثبت نامشروط یعنی پذیرش دیگران همان طور که هستند نه همانطور که میخواهیم باشند. مثلا در روابط میان فردی موفق به دوستان خود متوجه میشوند که در اکثر موضوعات اختلاف نظر دارند، کودکان متوجه می شوند که حتی اگر از تاریکی بترسند یا از پرتقال بدشان بیاید باز هم والدینشان آنها را دوست دارد در هر دو مورد پذیرش مثبت نامشروط یعنی پذیرفتن، قبول داشتن و احترام گذاشتن به دیگران بدون محدود کردن آنها. وقتی چنین وضعیتی به وجود میآید افراد از قید و بند رها میشود تا ماهیت و طبیعت اعتقاد خود را آشکارا و آزادانه تجربه کنند.
3- پذیرش مثبت مشروط
پذیرش مثبت مشروط یعنی پذیرفتن دیگران با قید و شرط مثلاً وقتی یکی از والدین می گوید اگر سر و صدا کنی دیگر تو را دوست خواهم داشت کودک فکر میکند که برای پذیرفته شدن از میگه والد شرایطی خاص تحمیل میشود. مثال پیچیده تر زمانی است که فرد به دوستش میگوید اگر مرا دوست داری باید به تمایلات من پاسخ مثبت بدهید. در اینجا گوینده به معنای واقعی کلمه برای دوستی و محبت خود قیمت تعیین میکند. یعنی برای پذیرفتن طرف مقابل شرط خاصی را در نظر میگیرد.
میتوان چنین مثالهایی را نوعی اخاذی اخلاقی و عاطفی و هیجانی دانست. هر اندازه فرد به پذیرش مثبت مشروط بیشتر خو بگیرد و بیشتر با آن کنار بیاید احتمال تعیین شدن خودپنداره از سوی دیگران و تبدیل شدن به فردی که دیگران می خواهند بیشتر و احتمال تبدیل شدن به فردی که خودش میخواهد کمتر خواهد شد. چنین وضعیتی یک مانع واقعی بر سر راه خودشکوفایی است.
شرایط ارزش یا استحقاق
افراد میتوانند بسیار خودشکوفایی دیگران را هم آسان سازند و هم با مانع روبرو کنند. شرایط ارزش و استحقاق زمانی روی میدهد که افراد مهم زندگی فرد مانند والدین یا همسر به او عناوینی میدهند که در خودپنداره او جای می گیرد. این کار زمانی تحقق می یابد که فرد به تدریج پذیرش مثبت مشروط و خود پذیرشی مثبت را در تعادل نگه می دارد. یعنی تنها زمانی احساس خود پذیرشی میکند که انتظارات دیگران را برآورده میسازد. برای مثال خیلی از پسران جوان تنها زمانی احساس مردانگی می کنند که تحت فشار گروه دست به جرم های کوچک میزنند. شرایط استحقاق میتواند فرآیند ارزیابی ارگانیسمی واقعی را مختل سازند و به همین دلیل است که راجرز اعتقاد داشت که شرایط استحقاق میتواند تلاش برای خودشکوفایی را تهدید کند.
نظریه کارل راجرز در مورد انسان | سخن آخر
نظریه کارل راجرز از مباحث مهم در روانشناسی انسانگراها می باشد. این نظریه همان طور که بررسی شد به رشد و خودشکوفایی انسان ها می پردازد. برخی درمانگران امروزه از رویکرد راجرز استفاده می کنند. برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه و دریافت خدمات مشاوره روانشناسی حامی هنر زندگی کلیک کنید.